دلتنگي من كويري است از عطش،
دنیایی ازآب هم نیست چاره سازش.
از ديدار بگو، از دیدار یار بگو!
هر چند سوزاندند پر پروازش.
این روزها کلمات کار شلاق را می کنند
و تصاویر کار شکنجه گر را.
قلبم به درد می پیچد،
من دارم غرق می شوم در این همه اشک و آه.
این همه چشم پر اشک
این همه زجر و زار.
این همه ناامیدی از فلک
این همه طناب دار.
چرا لبانتان خالی از تبسم است؟
پس خنده هایتان کجایند؟
و صحفه های این دنیای مجازی
چرا این همه خونینند؟
ستاره ها به لبخند محتاجند.
ابرها به امید باریدن.
من به خیال گونه تو را بوسیدن.
ونسل تو، فقط به معصومانه خندیدن.
صحفه مونیتورت را به رنگ دریا کن.
ماهیهای کوچک آواره را رهنما باش.
من قطره ام، تو دریا باش.
من کوچه ام، تو دنیا باش.
سبدی گل خنده به ارمغان بفرست.
هیهات که من چه ها آغوش گرم را ز دست دادم.
و حال حسرت آغوش پدرانه و مادرانه،
آغوشی گرم به رسم هدیه بفرست.
مهربان! به من رحم کن!
به چشمهایم لبخندی ببخش،
به گوشهایم آهنگی، سازی و صدایی.
به قلبم، آرامشی، نوری و امیدی.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar