رودخانه ذهنم پر هياهوست.
در من کلامی پنهان است.
بر زبانم دیگی می جوشد.
باران حروف، غرقم می کند.
صدای گنگی در گوشم پر می شود.
دهانم را باز و بسته می کنم،
اما کلامی مفهوم، بیرون نمی آید.
قلم بر می دارم،
و بر کاغذ سفید می چرخانم.
نقوشی عجیب هویدا می شود.
... قلم بر زمین می گذارم.
چشم فرو می بندم،
و در خلوت خویش می خزم.Visa mer
در من کلامی پنهان است.
بر زبانم دیگی می جوشد.
باران حروف، غرقم می کند.
صدای گنگی در گوشم پر می شود.
دهانم را باز و بسته می کنم،
اما کلامی مفهوم، بیرون نمی آید.
قلم بر می دارم،
و بر کاغذ سفید می چرخانم.
نقوشی عجیب هویدا می شود.
... قلم بر زمین می گذارم.
چشم فرو می بندم،
و در خلوت خویش می خزم.Visa mer
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar