بهار
در
کوچه پس کوچه های ذهن من
صدای پای بهار میآد.
بر
نسیم رؤيیای من،
بوی بهار، سواری می کند.
باد
آرزوهای دور،
در وجود من می چرخد.
شوق
دویدن،
در رگهایم، پایین و بالا می پرد.
شقایق
ها،
در مردمک چشمانم، گل می دهند.
آب
جاری چشمه
شقایق ها را سیراب می کند.
زندگی
زیر پوست تنم،
غلغله براه می آندازد.
تبسم،
بر لبانم می رقصد.
خورشید
از لابلای ابرهای خاکستری
به اطاقم، سرک می کشد.
پرنده
ای شوخ
بر پنجره بسته، ضرب می گیرد.
من گرم می شوم.
من شاد می شوم.
من امید می شوم.
من خنده می شوم.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar