Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید

Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید



دنیایی به دور از تعصب، حسادت، تنفر و ناامیدی، این دنیایی است پر از عشق و عشق به انسان. دنیای امید به فردایی بهتر. دنیای تلاش برای بهتر زندگی کردن، برای بیشتر یاد گرفتن. دنیایی آزاد و برابر همچون آمال و آرزوهایم







lördag 20 augusti 2011







این گفتگو با نشریه اول کودکان در سال ۲۰۰۴ انجام شده است.


برخورد پدران و مادران با کودکان بايد چگونه باشد، يا بر اساس چه اصولى بايد استوار باشد؟ 


                                 (فرزاد ادیبی (منوچهر ماسوری/


اين سؤال خيلى کلى است و در يک شماره نشريه نمى رسيم که در مورد همه جوانب آن بطور مفصل صحبت کنيم، ابتدا بعنوان مقدمه بطور کلى در اين مورد صحبت خواهم کرد و سعى مى کنم در شماره هاى آينده، عميقتر و از زاوياى گوناگون مسئله را بررسى کنم.در دو سطح به اين موضوع مى پردازم. يکى از ديدگاه حقوق انسانى کودک و ديگرى از ديدگاه پداگوگى (تعليم و تربيت). اما قبل از هر چيز بايد روى اين نکته تاکيد کنم که از تئوريها نمى توان يک نسخه عمومى بيرون کشيد و با همه کودکان بر اساس آن رفتار کرد. آنچه که آخرين دست آوردهاى محققين پداگوگ بر آن تاکيد فراوان مى کنند، فرديت و ويژه بودن شخصيت هر کودک، مى باشد. اما وقتى از حقوق کودک حرف مى زنيم، ديگر فرقى نمى کند با چه کودکى طرف هستى، بايد اين حق و حقوق برابر و براى هر کودکى رعايت شود. به عنوان مثال بايد با کودک به عنوان يک انسان صاحب حق و حقوق رفتار کرد، اين اصل است و براى هيچ کودکى اعم از سياه، سفيد، ايرانى، غير ايرانى، مريض، سالم، باهوش و . . . استثناء ندارد. پس مستقل از هر ديدگاه پداگوگى بايد با کودکان خود، رفتارى انسانى داشته باشيم. تحقير کردن و کتک زدن کودک، نه تنها غير انسانى است، بلکه نقش بسيار منقى و مخربى در رشد سالم روحى و جسمى کودک دارد. اگر فرض ما اين باشد که پدران و مادرانى که مخاطب ما هستند، اين اصل انسانى را رعايت مى کنند و با کودکان خود نه تنها بدرفتارى نمى کنند بلکه خوش رفتار هم هستند، نظرى مى اندازيم به برخوردهاى پداگوگى که در تلفيق صحيح با اصل بالا، رشد جسمى و روحى سالم کودک را تضمين مى کند. در آغاز قرن گذشته تا به حال علم پداگوگى رشد بسيارى کرده است. زمانى روان شناسان کودک، پداگوگها و روان شناختها، به دنبال يک مخرج مشترک از رفتار کودک بودند تا رهنمودها و دانش عمومى را براى برخورد با کودک را به دست دهند. تحقيقات ژان پياژه، اريکسون و ديگران با اينکه دست آوردهاى بزرگى به همراه داشت، اما اين برداشت آنان که رشد کودکان يکسان است و عکس اعملهاى آنان در مقابل يک تجربه مشخص، يکى است، به شناخت واقعى از اين موضوع که رشد کودکان با هم متفاوت و عکس العمل آنان با مثلأ تجربه سيب خوردن متفاوت است، ضربه زد. اين نکته مهم که هر کودک، انسانى با خصوصيات ويژه خودش است را بهتر است بيشتر باز کنيم. کودکان در عين حالى که خصوصياتى عمومى دارند اما در مقايسه با هم و در برابر هم، بسيار متفاوت هستند. اگر شما سه فرزند داريد، صرفنظر از جنسيتشان هر سه با هم متفاوت هستند. اگر شما حق آنان را براى تحصيل بطور مساوى رعايت مى کنيد و فرقى نمى گذاريد، اما بطور مثال اگر فرزند اولتان خيلى باهوش است و هر اطلاعاتى را با يک بار توضيح، ياد مى گيرد، فرزند دومتان ممکن است با دو يا سه بار توضيح ياد بگيرد و فرزند سومتان اصلأ به روش آن دو ياد نمى گيرد و بايد روش ديگرى در مورد وى امتحان کرد. اولين شرط براى درست برخورد کردن ما با کودکانمان اين است که بپذيريم، آنان با هم متفاوت هستند، با کودکى ما، خواهر ما و برادر ما نيز متفاوت هستند. پس شيوه برخورد ما هر چند مى تواند از اصولى عمومى پيروى کند ولى با هر کدام از کودکانمان بر اساس ويژه گى خاص آنان، بايد متفاوت باشد.همانطور که گفتم اين موضوع بسار گسترده است و من سعى مى کنم در شماره هاى آينده، هم به تئوريهاى پداگوگى در اين رابطه با ذکر مثالهاى روشنترى بپردازم و هم رابطه و تأثير درک ما از کودک و حق و حقوق وى با آموزش و پرورش کودک را توضيح دهم.



قسمت دوم؛ 

فرزاد ادیبی؛ قبل از اینکه به ادامه جواب سؤال بپردازم مایلم یکبار دیگر تاکید کنم که من سعی می کنم عمومی ترین شیوه برخورد صحیح از نطر پداگوگی (علم تعلیم و تربیت) را مطرح کنم چون همانطور که ر شماره پیش گفتم کودکان ما متفاوت هستند و نمی شود یک نسخه عمومی تربیتی برای همه نوشت. 

برای اینکه یک کودک تبواند رشد جسمی و روانی سالم خود را داشته باشد فاکتورهای زیادی نقش بازی می کنند. اقتصاد خانوداه، شرایط اجتماعی، عشق پدر و مادر به کودک و احترام آنها به حق و حقوق انسانی کودک، آگاهی ودانش پدر و مادر از علم تعلیم و تربیت. در شماره قبل گفتم که ما فرض می کنیم که پدران و مادران مخاطب ما از دسته پدران و مادرانی هستند که به حقوق کودکان احترام می گذارند. در ادامه مطلب اضافه بر این فرض می کنیم که شرایط اقتصادی و اجتماعی مناسبی خانواده دارد. همچنین کودکان مورد بحث ما کودکانی هستند با جسمی سالم و مشکلات جسمی و روحی در بدو تولد نداشته اند. 

کودکان فقط در خانواده هایی که حقوق کودک را زیر پا می گذارند آسیب نمی بینند بلکه کودکانی که در خانواده هایی که حق و حقوق کودک را به رسمیت می شناسند هم ممکن است آسیب ببینند. همچنین در خانواده هایی که رهنمودهای متخصصین را چون آیه می پندارند و در صدند که به هر قیمتی و با هر کودکی آنر پیاده کنند. به عنوان مثال بخشی از پداگوگهای امروزی معتقد هستند که برای کودک باید مرز گذاشت و کودکان را هم باید با آزادی و هم با مرز آشنا کرد. اما بسیاری از همان پدران و مادرانی که حقوق کودک را به رسمیت می شناسند و همچنین پدران و مادرانی که توانایی برخورد روزمره سازنده با کودک را ندارند با مرز گذاشتن مخالف هستند و استدلال دسته اول بر اساس احترام به آزادی و حقوق کودکان است که نباید آزادی کودکان خود را محدود کنیم و با همین استدلال کودکان با مرزهای روزمره زندگی آشنا نمی شوند و برای زندگی در دنیای بزرگسالان که هزار و یک خطر به کمین هریک نشسته است آماده نمی شوند. این پدران و مادران از اصل درستی حرکت می کنند ولی نتیجه غلطی می گیرند. ما در دنیایی که آرزو داریم بدور از خشونت، اعتیاد، قتل، دزدی و … زندگی نمی کنیم. دنیای واقعی که کودکان ما در آن بزرگ می شوند دنیای زیبا و کودک پسندی نیست. همزمان که ما کودکانمان را مستقل- أزاد و آشنا با حقوق خود وانسانهای دیگر بار می آوریم باید با خطرات اجتماعی نیز آنان را آشنا کنیم و اینجاست که مرز گذاشتن مهم می شود. دسته دیگر از پدران و مادران هیچ مرزی برای کودک خود نمی گذارند چون توانایی توضیح و تفیهم این مرزها را برای کودک ندارند. نتیجه برخورد هر دو گروه و آثار آن بر کودک یکی است. ما روزمره با کودکانی سر و کار داریم که هیچ مرزی را نمی شناسند. بعضی از این کودکان حتی خطر سقوط از یک ارتفاع چند متری را نمی توانند تشخیص دهند. مشکل این کودکان آزادی کامل در خانه برای هر کاری و نداشتن حد و مرز است. این کودکان هر کاری که دوست دارند در خانه انجام می دهند. انواع فیلمهای تلویزیون را نگاه می کنند. به انواع بازیها کامپیتوتری خشن دسترسی دارند. و در یک کلام بزرگی در کنارشان نیست که راهنمایشان باشد. 

گروهی دیگر از پدران و مادران آنقدر در مرز گذاشتن افراط می کنند که رشد آزاد کودک را به طور جدی محدود می کنند. بعضآ کودک به یک ماشین حرف گوش کن تبدیل می شود. این و‍‍ظیفه پدر و مادر است که تشخیص دهند کدام کودکشان به کدام مرزگذاری نیازمند است. تنها احترام به حقوق کودک برای رشد سالم کودکان کافی نیست. حتی اگر شرایط اقتصادی و اجتماعی مناسبی برای رشد کودک فراهم باشد نیاز ما پدران و مادران به مسلح کردن خود به علم پداگوگی همچنان در جای خود باقی است. مهم این است که ما بتوانیم محیط امن و آزادی برای کودکانمان پدید آوریم که کودکانمان به نحو احسن خصوصیات ويژه و مستقل خود به یک معنی هویت مستقل خود را پیدا کنند. در این میان نقش رابطه ماُ شکل آن و محتوای آن، با کودکانمان بسیار مهم است. 

مثالی بسیار ساده در میان مردم متدوال است که می گویند: ولش کن بچه است نمی فهمه. پدر و ماردانی که می خواهند کودک سالمی از هر نظر بزرگ کنند باید این مطلب را آگاه باشند که اتفاقآ درست بر خلاف این نظر عامیانه- کودک خیلی چیزها را می فهمد که ما بزرگسالان حتی نمی توانیم حدسش را بزنیم. کودکان ما بسیار با هوش هستند و معمولآ از رفتار و حالت ما می فهمند که ما چه انتظاری داریم و همان انتظار را برآورده می کنند و مثلا خودشان را به نفهمی می زنند. در همین رابطه یک مثال بزنیم. معمولآ پدر و مادر زمانی که به کودک یکساله خود غذا می دهند، همزمان با نفر سومی که حضور دارد و یا روی خط تلفن است حرف می زنند. این باعث می شود که کودک مورد نظر در حین غذا خوردن هیچ رابطه ای با پدر و یا مادر خود نگیرد. از همین نکته ریز رابطه کودک با والدین خود ضربه می خورد. فرض کودک این است که پدر و مادر او را می خواهند که فقط بخورد نه اینکه از خوردن و رشد او لذت ببرند. پس کودک همان می شود یعنی یک ماشین که هر چی بدهی می خورد و اعتراض نمی کند. در این مثال این پدر و یا مادر به کودک خود اجازه نمی دهند که رابطه خوردن را با سلامت و رشد خودش ببیند. 

بخش وسیعی از پداگوگها امروز به این نکته که باید در حین انجام هر کاری با کودک بتوان رابطه ای دو طرفه برقرار کرد، تاکید می کنند. این آن رابطه دو جانبه و سالمی را که اکثر پدران و مادران در نوجوانی و جوانی فرزند خود، سراغ آنرا می گیرند را پی ریزی می کند. حتی کودک یکماهه شما میفهمد و باید با او در حین حمام کردن وی رابطه ای دو جانبه گرفت. به چشمهایش نگاه کنید از گرمی و یا سردی آب برایش حرف بزنید. لحن صدای ما باید حدالمقدور گوشنواز باشد. می توانید این موضوع را با کودک خود امتحان کنید. در حین حمام کردن کودک خود، صدای خود را بالا و پایین ببرید و یا با صدای بلند بخندید، عکس العمل کودک خود را به دقت زیر نظر بگیرید کشف کنید که با چه لحنی کودک شما آرامش بیشتری احساس می کند. 

دو نمونه برای اینکه به پدران و مادران دیر باور ثابت کنیم که کودک شما از همان آغاز تولد خیلی چیزها را می فهمند. البته سطح این فهمیدنها و عکس العمل نشان دادن کودک مسلمآ در سنین متفاوت فرق می کند. 

پژوهشگران پداگوگی یک کودک دو هفته ای را به پشت می خوابانند و دو ستمال که یکی به شیر مادر کودک و دیگری به شیر زنی دیگر آغشته است را در کنار سر وی روی تخت می گذارند، کودک بوی شیر را تشخیص می دهد و سر خود را ابتدا به سوی دستمالی که آغشته به شیر زنی دیگر است می چرخاند اما بعد از چند لحظه سرش را به سوی دستمالی که آغشته به شیر مادرش است بر می گرداند و شروع به استشمام بوی شیر می کند. دیگر این آزمایش این است که یک کودک یکماهه را به پشت می خوابانند و یک پستانک که به یک کامپیوتر وصل است در دهان او می گذارند و سپس عکسهای چهره های مختلفی از چند زن را منجمله مادر خودش را به او نشان می دهند. کودک هر بار چهره مادر را می بیند، با شدت بیشتری به پستانک مک می زند و به این وسیله نشان می دهد که چهره مادر خویش را می شناسد. 

رابطه گرفتن با کودک یکی از مهمترین شرایط برای رشد سالم کودک است. ما باید این رابطه را از همان آغاز تولد کودکمان پی ریزی کنیم. این بحث در هفته آینده ادامه خواهد داشت. 


قسمت سوم 

در شماره پیش در باره رابطه انسانی متقابل و محترمانه ما پدران و مادران با کودکانمان توضیحاتی دادم. در این قسمت با یک مثال و توضیحی کوتاه بحث رابطه با کودکان را تمام می کنیم و به سراغ یکی دیگر از شرایط رشد سالم و همه جانبه کودک می رویم. 

همانطور که در شماره پیش تاکید کردم، برقرار کردن رابطه دوطرفه با کودک باید از همان نوزادی بنیان گذاری شود. این به این معنی نیست که بعد ها نمی شود با کودکمان رابطه گرفت بلکه به این معنی است که هر چه کودکمان بزرگتر می شود، برقرادی این رابطه سخت تر می شود. این رابطه خیلی موضوعات دیگر را پوشش می دهد، احترام متقابل، اعتماد متقابل، و از همه مهمتر نقش پدر و مادر به عنوان یک تکیه گاه و راهنمای مورد اعتماد، برای فرزندانمان، براساس همین رابطه در نزد وی جا می افتد. یک مثال ساده ذکر کنم. معمولآ ما پدر و مادران خرید لباس کودکان دو سه ساله مان را به تنهایی، یعنی یکی از والدین و اغلب بدون حضور خود کودک انجام می دهیم. این موضوع به همان رابطه و اعتماد دو جانبه ضربه می زند و اصولآ آنرا پی ریزی نمی کند. اگر پدر و مادر فرضی ما که حقوق کودک را محترم می شمارد، مشکل مالی و اجتماعی ندارد و دارای کودکانی با روح و جسمی سالم می باشند. موضوع خرید لباس برای پی ریزی رابطه دو جانبه مورد بحث ما اهمیت خاصی پیدا می کند. با کودک خود به خرید بروید و برای این کار وقت کافی بگذارید. کودک خود را در انتخاب رنگ و فرم لباس دخالت دهید. حوصله نشان دهید و دهها بار سؤال کنید. سلیقه خود را به وی تحمیل نکنید. به سؤالهای کنجکاوانه کودکتان با حوصله و دقت جواب دهید. این آن موقعیتی است که کودک شما خیلی چیزها یاد می گیرد. اعتماد به نفس، شهامت اظهار نظر، احترام متقابل، اعتماد متقابل که در مجموع آن رابطه دلخواه شما پی ریزی می شود. 

رشد سالم و همه جانبه تخیل کودک یکی دیگر از شرایط مهمی است که در سلامت رشد تکاملی کودک، نقش بسیار مهمی دارد. تخیل کودک، یکی از ابزارهای یادگیری و تجربه کردن کودک است. بگذارید تخیل کودکتان رشد کند و به هر جا که می خواهد، پر بکشد. معمولآ تخیل و خیال پردازی در نزد کودکان با بی توجهی و گاهآ با سرکوب پدر و مادر مواجه می شود. حتمآ شما شاهد صحنه هایی از این دست بوده اید. مثلآ وقتی شما با فرزند سه یا چهار ساله اتان سر میز غذا نشسته اید و کودکتان با قاشق بازی می کند و یکباره قاشق به همواپیما تبدیل می شود و به پرواز در می آید. صدای شما بلند می شود که ّعزیزم قاشق مال بازی نیست، مال غذا خوردنهّ و خوشحال هم هستید که به کودکتان آموزش داده اید که قاشق چه استفاده ای دارد، بی توجه به اینکه خیال پردازی کودکتان را خراب کرده اید. هم لذت این خیال پردازی را از وی گرفته اید و هم به رشد این خیال پردازی و تجربه اندوختن براین خیال پردازیهای دیگر آسیب زدید. 

ویگوتسکی یکی از مهمترین روانشناسان کودک که در سالهای اخیر، نظرات وی در علم تعلیم و تربیت در اروپا نقش مهمی یافته است، در باره نقش مهم تخیل در رشد کودک می گوید: ّ این کودکی که قرار است روزی انسانی کامل شود همه چیز را با کمک خیال پردازیهایش ارزیابی می کند. وی به 

کمک تخیل خود، دنیای خود را به وجود می آورد و رفتار خود را در این دنیا تمرین می کند. این مهمترین نقش (فانتزی) تخیل برای کودک است.ّ 

جایگاه واقعیتهای پیرامون کودک در این دنیای تخیلی کودک بنا بر برداشت کودک از این واقعیت است. کودک ما اشیاٍ و اتفاقات واقعی پیرامون خود را به گونه این بسیار متفاوت تر از ما بزرگسالان می بیند و ارزیابی می کند که معمولآ با کمک تخیل خود به این اشیاٍ و اتفاقات شکل و طرز کار دیگری را می دهد. صابون برای کودک ما در حمام به ماشین، کیک و یا پرنده تبدیل می شود. این به این معنی نیست که کودک ما (فونکشون) مورد استفاده صابون را نمی فهمد بلکه کودک ما به کمک تخیلش کارکرد ماشین و رابطه اش را با قالب صابون تجربه می کند. قالب صابونی که به یک پرنده تبدیل شده است به کودک نقش بال پرنده در پرواز را یاد می دهد. شماها که کودک خردسال در خانه دارید، با کمی دقت روزانه می توانید با صدها مثال از این دست روبرو شوید. وقتی کودک خود را در این حالت می بینید، سعی کنید منفعل باشید، نه به وی کمکی کنید و نه پرنده تخیلش را به سقوط بکشانید. ناگفته نماند که شما به عنوان بزرگسال و یا پدر و مادر هم به تخیل و خیال پردازی نیاز دارید و فانتزی هم در زندگی بزرگسالان نقش مهمی دارد. در باره تخیل و نقش آن در رشد سالم کودک، مثالهای فراوانی می توان آورد اما این مطلب را در اینجا به پایان می بریم و در شماره بعد- سراغ بازی و نقش آن در رشد سالم و توانایی های کودک خواهم رفت.


بخش جهارم/



در سه بخش گذشته من به بخشهاى از جواب سئوال پرداختم . در باره ويژه گى هر کودک ، همچنين نقش رابطه دو طرفه ما با کودکمان و فانتزى (تخيل) در رشد جسمى و روانى کودک را توضيح دادم . در بخش چهارم به نقش بازى    در رشد شخصيت کودک
مى پردازم. 

بازى و نقش آن در نزد محققين و راونشناسان شرايط رشد کودک ، هميشه مهم بوده است. اما در دو دهه اخير ايشان به بيش از پيش بر نقش بازى در رشد سالم کودک تاکيد مى کنند، همچنين نقش بازى در يادگيرى و آموزش کودک تاکيد فراوان مى کنند. در سالهاى اخير در اروپا بازى به عنوان يک وسيله آموزشى در مهد کودکها و مدراس ابتدايى به کار گرفته مى شود. البته ناگفته نماند که در شوروى سابق از سالهاى پيش ، اين متد را براى آموزش نظرات سياسى حاکم به کار مى گرفته اند. به هر صورت بازى در سير رشد کودک نقش مهمى ايفا مى کند که در دو دهه اخير در اروپا، بويژه ايتاليا بر اين موضوع تاکيد فراوان دارند و از بازى به عنوان يک متد آموزشى استفاده مى کنند.بازى انواع متفاوتى دارد. بازى با ماتريال يا اسباب بازى و بازى بدون ماتريال که بازى بدون ماترال معمولأ به دو بخش تقسيم مى شود، بازى آزاد و بازى با قائده . نوع ماتريال و نوع اسباب نقش مهمى در بازى با ماتريال دارد که شکل ، جنس و نوع ماتريال به نوع و شکل بازى خط مى دهد. در بازى آزاد اين خود کودک است که براى خودش شکل و نوع بازى را تعيين مى کند. گاهأ بازى است شايد به دويدن و يا از پله اى بالا و پائين رفتن خلاصه شود وگاهأ کودک به کمک تخيل خود، بازى را ابداع مى کند و بدان مشغول مى شود. بازى با قائده به بازى اطلاق مى شود که قوائد و نظم و انضباطى دارد که معمولأ بازيهاى /
گروهى هستند. در اين نوع بازيها، کودک نظم ، احترام متقابل، همکارى و دوستى را ياد مى گيرد. 

بچه بازيگوش به کودکى اطلاق مى شود که بازى را بر کارهاى ديگر ترجيح مى دهد. در علم پداگوگى مى گويند که کودک "عمل کننده" است به اين معنى که ترجيح مى دهد که کارى را انجام دهد به جاى اينکه در باره اين کار اطلاعات شفاهى دريافت کند. اگر بزرگسالان وقتى با يک دستگاه جديد مواجه مى شوند ابتدا دفترچه دستورالعمل آنرا مى خوانند و يا طرز کار آن را از کسى مى پرسند بعد به سراغ دستگاه مى روند، اما کودکان مستقيمأ به سراغ دستگاه جديد مى روند و مشغول فشار دادن به دکمه هاى آن مى شوند. به کودک خود وقتى در آسانسور هستيد دقت کنيد و ببينيد که چگونه تلاش مى کند که به يکى از دکمه ها دسترسى پيدا کند و آنرا فشار دهد. بازى مال کودک است و اطلاق " بچه بازيگوش" به کودکان بسيار نادرست است. تا همين چند سال پيش در همين اروپا، پدر و مادران از اينکه بچه هاى مهد کودکيشان در جواب پرسششان که امروز چکار کرديد؟ مى گفتند، بازى ، سخت معترض بودند و مدعى بودند که بچه در مهد کودک چيزى ياد نمى گيرند و فقط بازى مى کنند. اما اين روند هر روزه رو به تغيير است و 
// امروزه/ کمتر پدر و مادر اروپايى هست که به نقش بازى در پرورش سالم کودکان ، واقف نباشد. 

کودک از طريق بازى ، دنياى واقعى را تجربه مى کند. به کودکانتان دقت کنيد، وقتى بازى پدر و مادر، مى کنند و نقش شماها را ايفا مى کنند. اين فقط بخش کوچکى از تاثير اين بازى در رشد و شکل گيرى شخصيت کودک است که ما مى بينيم. کودک قبل از اينکه وارد دنياى بزرگسالان شود، از طريق بازى و به کمک تخيل خود اين دنيا تجربه مى کند. بگذاريد کودکتان انواع بازيها را انجام دهد. تا حد توان امکانات لازم را براى وى فراهم کنيد. اين به اين معنى نيست که گرانبهاترين اسباب بازيها را در اختيار وى بگذاريد که عده اى بر اين باورند که با خريد گرانترين و پيچيده ترين اسباب بازيها، و ظيفه خود را به نحو احسن انجام داده اند که اينچنين نيست. کودک خود را در يک وان آب بگذار يد و چند بطرى و کاسه پلاستيکى و همچنين چوب پنبه در اختيار وى بگذاريد، اگر امکان فيلم بردارى داريد، حتمأ فيلمبردارى کنيد، بازى وى را با همين وسايل ساده ، آب ، بطرى و کاسه ، زير نظر بگيريد و ببينيد که چه آزمايشهاى انجام مى دهد که ما بزرگسالان وافعأ باورمان نمى شود که يک کودک دوساله ، همچين کارهايى را بکند. کودک خود را هر بيشتر به پارک و يا دامنه طبيعت ببريد و بگذاريد با وسايل طبيعى پيرامونش بازى کند. امروزه اکثر مردم در آپارتمان زندگى مى کند که واقعأ براى کودکان عذاب آور است ، پس سعى کنيد از هر امکانى براى بيرون بردن کودکتان به جنگل و کوه و صحرا، استفاده ککنید. . 

بخش پنجم

خواننده عزيز براى اطلاع شما که تازه به صفوف خواننده گان اول کودکان پيوسته ايد و چهار شماره پيش را مطالعه نکرده ايد، توضيح مختصرى در باره جواب سؤال مى دهم. فرض ما اين است که مخاطبين ما از آن دسته پدر و مادرى هستند که به حقوق کودک احترام مى گذارند، به کودکان خود عشق مى ورزند و مشگلات اقتصادى، اجتماعى جدى ندارند و همچنينن کودکان ايشان از سلامت جسمى و روحى، برخوردار هستند. با اين فرض من در چهار شماره پيش به بخشى از سؤال جواب دادم . بر ويژه گى منحصر به فرد هر کودک تاکيد کردم ، اهميت رابطه دو طرفه با کودکمان را توضيح دادم ، و نقش مهم تخيل را در رشد کودکمان شرح دادم . به بازى و نقش آن در رشد شخيصت کودکان ، پرداختم . در اين شماره به تنبيه مى پردازم. وقتى از تنبيه صحبت به ميان مى آيد، معمولأ شنونده به تنبيه بدنى فکر مى کند. اما تنبيه کودک فقط در تنبيه بدنى خلاصه نمى شود. تنبيه روانى کودک و تهديد کودک به گروگان گرفتن پول توجيبى ، اجازه بيرون نرفتن، انواع تنييه روانى کودک است که نه تنها دست کمى از تنبيه بدنى ندارد بلکه ضربات آن بر رشد سالم کودک ، بسيار وحشتناکتر است. من در اين شماره به تنبيه بدنى مى پردازم و در شماره آينده در باره تنبيه روانى کودک ، صصبحت خوهیم کرد.

تنبيه بدنى کودک در طول تاريخ وسيله اى بوده است که در تأليم و تربيت کودکان ، چه از طرف کليسا، حوزه هاى اسلامى، پدر و مادر و مسؤلين مدراس ، به کار گرفته مى شده است. هر چند هنوز هم در بخش بزرگى از جهان هم پدر و مادران و معلمين از تنبيه بدنى کودک استفاده مى کنند، اما سالهاست در تعداد زيادى از کشورهاى جهان ، تنبيه بدنى کودک جرم شناخته شده است و هيچ کس حق کتک زدن کودک را به هيچ بهانه اى ندارد. در اکثر کشورهاى اروپايى، تنبيه بدنى کودک جرم بزرگى محسوب مى شودد و تنبيه کننده چه پدر و مادر کودک باشند و چه معلمين کودک به دادگاه سپرده مى شوند. اما متاسفانه هنوز هم پدر و مادرانى هستند که کودک خود را تنبيه بدنى مى کنند. همچنين در مدارس هم اين اتفاق مى افتد، بخصوص در مدارس مذهبى . در چند سال اخير، تبيه بدنى در مدارس اسلامى در کشور سوئد، توجه عموم را به خود جلب کرده است . و مسئولين اين مدارس زير فشار هستند. در ايران متاسفانه اين امر ظاهرأ عادى است . و کودکان بسيار زير تنبيه هاى وحشيانه پدر و مادر ، از بين مى روند. 

چرا تنبيه بدنى؟ کسانى که از نتبيه بدنى استفاده مى کنند. کودکان را نفهم و حرف گوش نکن مى پندارند که بايد براى آموزش روش زندگى و علم و دانش ، آنان را تنبيه بدنى کردن که بهتر، توجه کنند و ياد بگيرند. من يادم هست که دوران مدرسه ، اکثر معلمين ما يک "چوب فلک " مخصوص داشتند که کودکان خاطى که بازيگوش بودند و به خسته کننده ترين روزه خوانى آنان توجه نمى کردند را تنبيه مى کردند. کف دست و کف پا، محل اصابت وحشيانه ترين ضربات "چوب فلک " بود. کودکان موجودات نفهم و وحشى هستند که بايد تربيت شوند. اين هسته اصلى فلسفه کسانى هستند که معتقدند، بايد کودک را تنبيه کرد. اين درک يکى از ضد انسانى ترين و ضد کودک ترين ، فلسفه بافيهايى است که از سوى قدرت هاى عقب مانده جامعه و عمدتأ مذهبى ، مورد دفاع و استفاده قرار مى گيرد. يکى از بحثهاى مهمى که حول تنبيه بدنى در جريان است، اين است که چه تنبيهى ، تنبيه بدنى شمرده مى شود. آيا نواختن يک سيلى آرام ، بيخ گوش کودک ، پيچاندن گوش کودک ، نيشگون گرفتن کودک ، تکان دادن کودک ، هم جزء تنبيه بدنى محسوب مى شود. تحقيقات پزشکى تأييد مى کند که کودک از همه اين نوع تنبيه هاى ساده بدنى ، آسيب جسمى جبران ناپذيرى مى بينيد. پاره شدن مويرگهاى سر کودک و خونريزى داخلى مغز، بر اثر تکان دادن شديد کودک ، خيلى معمولى است و هر روزه ببيمارستانهاى اروپا با اين نوع کودکان آسيب ديده مواجه مى شوند. هر ضربه اى به کودک ولو آرام، ولو بى خطر، تنبيه بدنى محسوب مى شود و بايد در سراسر دنيا ممنوع شود. 

تنبيه بدنى شايسته کودکان ما نيست ، عملى انسانى نيست. کودکانى که تنبيه بدنى مى شوند، اعتماد به نفس خود را از دست مى دهند. به جاى دوست داشتن و عشق ورزيدن به ديگران ، نفرت را ياد مى گيرند. به ديگران نمى توانند اعتماد کنند. کودکى که آزار و اذيت مى شود، ياد مى گيرد که از آزار و اذيت ديگران لذت ببرد. اين يک دروغ بزرگ است که کودکان با تهديد ، کتک و ديسپلين سخت ، بهتر ياد مى گيرند. حتى کودکى که بهتر از ديگران يک علم را با اين روش ياد بگيرد، يک بعدى است و آسيب پذير تر است از کودکانى که در فضاى آزاد و با عشق و محبت آموزش مى بينند. بايد کودک را با عشق و محبت بزرگ کرد. کودک در فضايى آرام و پر از محبت بهتر رشد مى کند، بهتر ياد مى گيرد، انسانى تر فکر مى کند. همانطور که در بالا آمد، بحث تنبيه را در هفته آينده با فوکوس به تنبيه روانى ، ادامه مى دهيم. 

بخش ششم/ 

در بخش پنجم جواب سؤال در باره تنبيه بدنى و نقش مخرب آن در شخصيت کودک ، صحبت کردم . در اين شماره در ادامه بحث تنبيه کودک به تنبيه روانى کودک که حتى در نزد کشورهاى اروپايى که تنبيه بدنى کودک را ممنوع و جرم ، اعلام کرده اند، مهم انگاشته نمى شود و قانونى در اين رابطه ، وجود ندارد. يکى از توضيحاتى که قانونمداران اين کشور در اين رابطه مى دهند اين است که بسيار مشگل است که در يک محکمه ، ثابت کرد که کودک تنبيه روانى شده است. اين بحث که بايد تنبيه روانى هم ممنوع شود و جرم شناخته شود، هنوز جايگاه خود را در جامعه اروپايى، متاسفانه پيدا نکرده است . 

تنبيه روانى به چه شکل تنبيهى ، اطلاق مى شود؟ متاسفانه حتى راونشناسان و کارشناسان تعليم و تربيت کودک بر سر يک تعريف معين ، توافق ندارند. يکى از سئوالهاى معمول اين است که مرز بين تنبيه روانى و حد و مرز گذاشتن براى کودک کجاست؟ آيا درست است براى اينکه کودکمان ياد بگيرد که سر وقت تعين شده خانه باشد، بيرون رفتن او را مثلأ يک هفته ، ممنوع کنيم. آيا درست است که براى اينکه کودکمان طرز کاربرد و استفاده از پول را ياد بگيرد، پول جيبى او را به مدت معينى قطع کنيم. و يا از اين موضوع براى درس دادن به وى در رابطه با اشتباهاتى که مرتک مى شود، استفاده کنيم؟ آيا وقتى پدر و مادرى که به عنوان مثال، اعتقادات اسلامى دارند، از کودک خود مى خواهند که حجاب سرش کند اگر نکند، او از عشق پدر و مادر محروم مى شود، يک تنبيه روانى نيست؟ بر سر جواب به هر کدام از اين سئوالها اختلافات زيادى بين هم متخصصين و هم سياستمداران است. معمولأ سياستمداران و همچنين بخشى از متخصصين، نقطه عزيمتشان براى جواب به اين سؤالها نه حق و حقوق کودک و نه بهترين شرايط براى کودک است بلکه اين کودک چه مذهب و مليتى دارد، در کدام فاميل و جغرافيا زندگى مى کند، نقطه عزيمت ايشان است. اما ما در اينجا، از کودک شروع مى کنيم و قبل از هر چيز به بهترين شرايط براى کودک نگاه مى کنيم. اول کودک و حق و حقوق وى و رشد سالم او در محيطى مناسب ، مهم است. زندانى کردن کودک در خانه ، براى درس دادن به وى نه تنها يک نوع تنبيه روانى است بلکه تحقير کودک به شديد ترين شکل آن است . ممنوع کردن کودک از بيرون رفتن و گروگان گرفتن پول جيبى کودک ، دو شيوه از تنبيه هاى روانى است که در نزد خانواده هاى امروزى باب است . خانواده هايى که کودک را تنبيه بدنى نمى کنند به اين روش متوسل مى شوند، غافل از اينکه ، اين خود يک نوع تنبيه است که دقيقأ همان زخم را، اين بار نه بر جسم کودک بلکه بر روان کودک ، مى زند. وقتى شما محبت و عشق خود را از کودک ، گروگان مى گيريد، تا وى به خواسته شما جواب بدهد، امنيت و آسايش فکرى را يکجا از کودکتان مى گيريد و او را در فضايى بدون عشق و حمايت ، رها مى کنيد. من شخصأ اين اشتباه را مرتکب شده ام. و در سالها پيش وقتى از کودکانم ، خطايى (به زعم من خطا) سر مى زد، مى گفتم ديگر دوستتان ندارم. و خوشحال بودم که اين تنها تنبيه است که من مى کنم و چه خوب هم جواب مى داد. عشق آنان به من آنقدر قوى بودکه من فورى به خواسته ام مى رسيدم. سالها بعد از آن به اشتباه خود پى بردم. عشق و محبت پدر ومادر يکى از آن ابزار بسيارمهم براى رشد سالم کودک است که هيچوقت ، حتى در بدترين شرايط، نبايد، قطع و يا تهديد به به قطع شود.

تنبيه روانى معمولأ به چشم نمى آيد و بسيار سخت است که ثابت کنى که اين حرکت يک نوع تنبيه روانى است. به عنوان مثال ، سرکوفت زدن به کودک که تو نفهم و کودن هستى و مقايسه کردن وى با همسن و سالهايش که با هوش تر از او هستند، امرى معمول است که در شرايط متفاوتى ، پدر و مادر به آن متوسل مى شوند. سرکوب روانى کودک به مراتب خطرناکتر از تنبيه بدنى و يا سرکوب جسمى کودک است. من از کلمه سرکوب استفاده مى کنم ، چون اعتقاد دارم که تنبيه براى سرکوب کودک است نه چيز ديگر. اما سئوالى که در مقابل ما پدر و مادر هست اين است که پس چگونه با فرزندان خود که خطا (به زعم ما) مى کنند، رفتار کنيم. چه روشى را بايد جايگزين تنبيه و تهديد و گروگان گرفتن پول جيبى ، بکنيم. چگونه مى شود به کودکمان بفهانيم که کدام راه اشتباه است و کدام راه صحيح؟ آيا وظيفه ما راهنمايى و مشورت است؟ آيا کودک ما حق اشتباه کردن دارد؟ در اين باره و سؤالهاى ديگر در رابطه با اين موضوع ، در شماره بعد، صحبت خواهم کرد به


بخش هفتم/



در قسمت پايانى بخش ششم جواب سؤال ، چند سؤال مطرح کردم ، از جمله آيا کودک ما حق اشتباه کردن دارد؟ آيا وظيفه ما پدران و مادران فقط راهنمايى و مشورت دادن به کودکانمان است؟ حال که نه کودکمان را مى توانيم تنبيه بدنى کنيم نه روانى ، نه تهديد به قطع پول توى جيبى و نه ممنوع کردن بيرون رفتن کودکمان به بيرون ، پس ما پدر و مادر چه سلاحى داريم؟ اگر کودکمان خطا کرد " به زعم ما" چه بايد کرد؟ بايد قبل از هر چيز خوانندگان عزيز را رجعت بدهم به اولين بخش جواب سؤال که در آنجا تاکيد مى شودکه هيچ نسخه يکسانى براى رفتار با کودکان وجود ندارد، کودکان هرکدام خصوصيات ويژه اى دارند که بايد، دانش عمومى و علم تأليم و تربيت (پداگوگى) را بر اين خصوصيات ويژه تطبيق داد. به اين اعتبار در بحثى که در پيش رو داريم، نمى توان يک نسخه عمومى بيرون کشد، اما مى توان روى سلاح عمومى که ما پدران و مادران داريم، به توافق رسيد و سپس آنرا بر اساس ويژه گى هر کودک ، شکل و فرم ويژه اى داد. اولين و مهمترين سلاحى که ما داريم ، عشق ما به فرزندانمان است که تحت هيچ شرايطى ، ولو اشبتاهات بزرگ و فاحش کودکانمان ، نبايد کم شود. ابراز عشق و محبت پدر و مادر به کودک نبايد هيچ مرز و اما و اگرى را، دربر داشته باشد. دومين سلاح مهم ما، بحث کردن حول ، ماجرا است. شيوه پيش بردن بحث هر چند با هر کودکى متفاوت است اما اين هم از يک چهارچوب عمومى برخوردار است. از موقعيت بالا با کودک نبايد بحث کرد. حتى از نظر فرم نشستن و بحث کردن ، بهتر است، شما و کودکتان در يک سطح برابر نشسته باشيد. مثلأ وقتى مى خواهيد با کودک چهار ساله خود صحبت کنيد، بهتر آن است که شما بنشنيد تا به سطح وى و چشم در چشم باشيد. بحث را باسؤال "چرا اينکار را کردى ؟" شروع نکنيد. اين اشتباه ترين سئوال است که کودک در مقابلش يا سکوت خواهد کرد و يا خواهد گفت " نمى دانم". در عوض مى شود اين سئوال را کرد "چه ميخواستى که اينطورى شد؟" يا "چه بازى مى خواستى بکنى که اينطورى شد؟" حتى مى شود که بحث را با سؤال شروع نکرد و خواهش کرد که کودک تعريف کند که چه مى خواست بکند که اينطور شد. و يا اينکه خود شما تعريف کنيد که همين اتفاق براى شما در کودکيتان افتاده است. در هر ص صورت نباید به شکل محاکمه شروع شود.

بخش هشتم/

در بخش هفتم جواب به تعدادى از سؤالهايى که در پايان بخش ششم ، مطرح شده بود، پرداختيم . تعدادى از اين سؤالها بى جواب ماند و همچنين سؤالهاى جديدى مطرح شد. از جمله ، بنظر شما کودک پانزده ساله من که با همکلاسيهايش قرار مى گذارد که در توالت ديسکوى مدرسه ، پنهانى مشروب بخورند، اشتباه کرده است؟ اگر جواب آرى است ، برخورد من با وى چگونه بايد باشد؟ وى از اين حادثه چه درسى بايد بگيرد؟ فکر مى کنيد که اگر کودک پانزده ساله من ، آزاد بود که در خانه مشروب را امتحان کند، اين طرح را نمى ريخت؟ يا حتى در آنصورت ، باز هم به خاطر هيجان اينکار، آنرا امتحان مى کرد. فکر مى کنيد اگر کودک من آزاد باشد که روابط سکسى خود را، خودش تعين کند، آيا همه چيز را براى من تعريف ، خواهد کرد؟کودک پانزده ساله من ، اتفاقأ اين آزادى را داشته که خوردن مشروب را در خانه امتحان کند. ولى باز هم با دوستانش اين قرار را مى گذارد. خوردن مشروب در توالت ، که يادآورى اين خاطره براى خودش ، خنده دار است. دهها دليل مى توان براى اينکار وى پيدا کرد. از فشار گروهى دوستان ، تا هيجان يک کار مخفى و خلاف عرف جامعه ، و از مهمتر، تجربه کردن اين امر، است. برخورد من و مادرش مى بايست ، چگونه باشد؟ آيا بهتر نبود که به روى خودمان نمى آورديم؟ به نظرم ، درست نيست که پدر و مادر ، بر اين اتفاقاتى که براى کودکشان مى افتد، چشم ببندند و همچنين درست هم نيست که آنها را منع کرد، دست و پايشان را بست و از تجربه زندگى محرومشان کرد. جز گفتگويى دو جانبه بر سر اتفاقى که افتاده ، تجزيه و تحليل آن به کمک خود کودکمان ، هيچ راه ديگرى نداريم . و هميشه بايد آلترناتيو داشت . اگر فرض کنيم که کودک من به خاطر هيجان اينکار، اين عمل را انجام داده است. آلترناتيو من چيست که هم مشروب خوردن را تجربه کند و هم اين اشتياق نوجوانيش به هيجان ارضاء شود. بنا بر امکانات پدر ومادر و شناختى که ما از کودکمان داريم ، اين آلترناتيوها متفاوت است. اما نبايد فراموش کنيم که آلترناتيو ما تنها فرقش با آلترناتيوى که خود آنها انتخاب کرده ، بايد جنبه امنيتى قضيه باشد. يعنى اينکه سلامت جسمى و روحى آنها به خطر نيفتاد. يکى از دلايل ديگرى که باعث مى شود دست به همچين تجربه اى بزند، اين است که زندگى خود را مسقل از ما مى داند. به اين معنى که اين تجربه را امر خصوصى زندگى خودش مى داند. اين موضوع را مى توان در جواب سؤال ، اگر کودک من آزاد باشد که روابط سکسى خود را ، خودش تعين کند ، آيا همه چيز را براى من تعريف ، خواهد کرد؟ ، واضح تر و روشنتر مى توان ديد. جواب اين است که نه کودک پانزده ساله من ، با اينکه آزاد است ، با اينکه روابط دوستانه خوبى با من دارد، با اينکه ما با هم گفتگوهاى عميقى در رابطه با عشق ، زندگى ، سکس و . . . داريم اما وى روابط سکسيش امر خصوصى خودش مى داند. و با اطمينان مى تواند گفت که همه اتفاقات زندگيش را چه در رابطه با سکس و غيره ، براى من و مادرش تعريف نخواهد کرد. اين موضوع را بايد به رسميت شناخت . و نبايد که در امور خصوصى نوجوانمان بى حد و مرز دخالت کنيم. از نظر من تنها زمانى ما مجاز هستيم که امور خصوصى نوجوان و جوانمان را مورد سؤال قرار دهيم که احساس خطر کرده ايم. احساس کرده ايم و يا چيزى ديده ايم که کودکمان در خطر است. حضور پدر و مادر در کنار کودکان بايد، زندگى را سهلتر و شيرينتر براى آنها بکند. من به خوبى نگرانى پدر و مادران را براى کودکان ، بويژه وقتى به سن نوجوانى و جوانى مى رسند مى فهمم . جامعه اى که ما در آن زندگى مى کنيم ، جامعه سالمى نيست ، هزاران خطر در کمين کودکان ما، نشسته است. اما ما اين موضوع مهم را هم در نظر بگيريم که کودکان ما در همين جامعه بايد بزرگ شوند و در اين جامعه زندگى کنند و فعلأ آلترناتيوى ديگر نيست. پس کودکان با خطرات و مشگلات و کمبودهاى اين جامعه بايد، آشنا شوند. بايد هرروزه چيز تازه اى از اين جامعه را تجربه و ياد بگيرند. اين براى يک زندگى سالم و موفق در آينده کودکمان مهم است. تجربه مى تواند ، غير مستقيم باشد. يعنى از طريق ما يا از طريق کتاب ، فيلم و يا موزيک به کودک منتقل شود. اين نوع تجربه ها، معمولأ تجربه هاى است که خود کودک امکان تجربه مستقيم ندارد. تجربه انقلاب ، تجربه به کره ماه رفتن و نمونه هايى از اين دست ، تجربه هاى غير مستقيمى است که کودک مى تواند از آنها چيزهايى ياد بگيرد. اما تجربه هايى که مستقمأ مى تواند، از سر بگذارند و براى رشد شخصيتش مهم است ، تجربه هايى است که روزمره انجام مى شود و براى زندگى روزمره ، مهم هستند. اين تجربه ها همگى مثبت نيستند و تجربه منفى هم در ميان آنان ، وجود دارد. اما هم تجربه منفى و هم مثبت ، لازم و مهم هستند. از همه اين تجربه ها مى تواند درس گرفت و خود براى فردا و تجربه هاى جديد ، آماده کرد. در باره نقش تجربه هاى روزمره زندگى در رشد شخصيت کودک مى توان و بايد بيشتر، گفتگو کرد. اين بحث را در ش / شماره آینده ادامه خواهیم داد.

بخش نهم/



در بخش هشتم جواب سؤال به بحث در باره تجربه مستقيم و غيرمستقيم کودکان پرداختم. قرار شد که در اين قسمت به تجربه مستقيم کودک و نقش آن در رشد شخصيت کودک ، بحثى را با هم پيش ببريم . ابتدا به تجربه هاى روزه مره کودک و نقش اين تجربه ها در رشد دانش و آگاهى کودک از محيط و اشياء پيرامونخود، مى پردازيم. در آغاز و بحث و شماره هاى اوليه نشريه به تجربه سيب خوردن کودک اشاره اى داشتيم ، اين بار از نزديک به اين تجربه نگاه مى کنيم . اگر از چهار کودک دو يا سه ساله که سه تن از آنان تجربه سيب خوردن را دارند، سؤال کنيم که سيب چيست ؟ چه شکلى است؟ چه مزه و رنگى دارد؟ با اطمينان مى توان گفت که جوابهاى متفاوتى خواهيم شنيد. کودک شماره يک سيب را يک چيز خوردنى ترش که گرد است و رنگ سبزى دارد، معرفى خواهد کرد و کودک شماره دو، سيب را يک چيز شيرين که رنگش قرمز است و کودک سوم خواهد گفت يک چيز شيرين که گرد و سرد است ، معرفى خواهد کرد. کودک چهارمى که سيب را هيجگاه تجربه نکرده است ، جوابى گنگ و يا اصولأ جوابى نخواهيم شنيد. تجربه سيب خوردن خود نقبى است به تجربه هاى ديگر و اندوختن تجربه و دانش براى کودک . اينکه سيب يک ميوه است، خوردنى است، گرد است و چيزهاى ديگر هم هست گرد است. سيب چگونه توليد مى شود، شناخت در خت سيب و اينکه درختان زيادى ميوه مى دهند و دهها موضوع و دانش ديگر که سلسله وار مى آيند و کودک آنان را يکى پس از ديگر ى مى آزمايد و دانش و تجربه جديد را اندوخته مى کند.مثالى ديگر در رابطه با تجربه و شناخت ارتفاع توسط کودک . اگر کودک دوساله اتان تجربه و شناختى از ارتفاع نداشته باشد و از مبل و صندلى و ميز خانه بالا و پايين نرفته باشد. او را روى يک صندلى بزرگسالان بنشانيد، کودک شما وقتى که تصميم بگيرد که از صندلى پايين بيايد، بى ترديد خودش را به پايين پرت خواهد کرد. کودک مورد نظر هيچ درکى از ارتفاع و خطرى که او را در هنگام پرت شدن به پايين ، تهديد مى کند، ندارد. کودکانى که از نظر جسمى و روانى سالم هستند، در همان ابتدا که چهاردست وپا راه مى روند، شروع به تجربه کردن ارتفاع ، پستى و موانعى که به طور طبيعى بر سر راه وى است، مانند مبل و ميز و غيره ، مى کند. شما حتمأ در يک مقايسه ساده کودکى که هميشه در بغل پدر و مادر ، نشسته ، با کودکى که مدام از در و ديوار بالا مى رود، متوجه خواهيد شد که چقدر دانش دومى در باره محيط و اشياء پيرامونش بيشتر از اولى است. گاهأ شما کودکتان را با خود به خريد مواد غذايى مى بريد. همين همراهى کودک با شما در هنگام خريد با دهها و صدها دانش جديد برخورد، تجربه و مى آموزد. کاربرد پول را کودک در همراهى شما ، مى آموزد. در صف ايستادن و رعايت نوبت دبگر خريدارن و دهها تجربه مهم ديگر را براى فردايى که تنها به خريد مى رود، به کوله بار تجربه هاى خود، مى افزايد. اين تجربه هاى به ظاهر ساده ، نقش مهمى در رشد شخصيت کودکمان و آماده شدن وى براى پا گذاشتن به دنياى بزرگسالان ، دارد و بسيار حياتى است. در شماره بعد اين بحث ادامه دارد
 
بخش پایانی/

در بخش نهم جواب به تجربه مستقيم و نقش آن در رشد شخصيت کودک پرداختم . به نظر مى رسد که اين موضوع هنوز جاى بحث دارد و بايد مثالهاى بيشتر و زنده ترى آورد تا جايگاه و اهميت اين موضوع براى رشد کودکانمان بيشتر روشن شود. در شماره پيش اشاره اى داشتم به اين موضوع که تجربه امروز سيب خوردن کودک ، دانش اندوخته وى براى تجربه ديگر در فرداست. کودکى که ارتفاع را نمى شناسد، مثال زدم و خطر سقوط اين کودک را از ارتفاع ، مطرح کردم. کودکى که زمين نخورده و زانويش زخم نشده ، هنوز دانش و آگاهى در باره زمين خوردن ، درد زانو و ريختن خون از بدنش را در اندوخته خود ندارد. کودکى در کوچه و محله بازى نکرده است ، در اولين ديدارش از کوچه و بازار بسيار سهلتر گم خواهد شد. تصور کنيد که به يک کودک کلاس سوم دبستان در يک منطقه گرمسير مثل افريقا بگوييد که يک روز برفى را نقاشى کن ، حاصل تلاش اين کودک دبستانى بعد از ساعتى چه خواهد بود؟ هيچى! کودک حتى نمى تواند که تصور کند که برف چيست؟ از چه تشکيل شده؟ و چه رنگى دارد؟ اين تلاشى بيهوده است. امروز شايد که کودک افريقايى ما از طريق تلويزيون و سينما، رنگ و قيافه برف را ديده باشد اما آن دانشى که کودک نروژى از برف دارد، هيچگاه کودک افريقايى ما با عکس و فيلم و تلويزيون به آن دست نخواهد يافت. تمام اين مثالهاى واقعى اين اصل را ثابت مى کند که کودک ما براى رشد سالم شخصيتش به تجربه روزمره زندگى نيازمند است. حتى اگر در اين تجربه زخمى شود، نگران و افسرده شود. اين تجربه توشه راه وى براى وارد شدن به اجتماع بزگسالان است. يعنى به جامعه کارى ، خانواده گى ، و بطور کلى روابط اجتماعى در زندگى امروزى . 

خوانندگان اول کودکان ، من در اين ده شماره تلاش کردم که بطور کلى و عمومى به سؤال مطرح شده از طرف نشريه اول کودکان بپردازم . در اين ده شماره فرض ما اين بود که کودک مورد بحث ما، از نظر فيزيکى و روانى سالم است و همچنين در محيط مناسب و با پدر و مادرى زندگى مى کند که حق و حقوق کودکان را مى شناسند و به آن احترام مى گذارند . همانطور که در آغاز بحثم گفتم ، اين بحث ها در رابطه با رفتار ما با کودکانمان ، بطور عمومى است و نمى شود يک نسخه يکسان براى برخورد با کليه کودکان از آن بيرون کشيد بلکه بايد با در نظر گرفتن ويژه گى شخصيت هر کودک ، از اين بحث ها و رهنمودها را، يک نيتجه مشخص گرفت و يک برخورد مشخص و ويژه ، بر پايه شخصيت کودک را پيشه کرد. 

من فکر مى کنم که اين بحثهاى عمومى در مورد سؤال نشريه اول کودکان کافى است . من نمى دانم که سردبير نشريه چه برنامه و سؤالى براى ادامه اين بحث دارد اما پيشنهاد من اين است که شما خوانندگان اول کودکان ، سؤالهاى مشخصى را که به رفتار ما با کودکان در موقعيت و شرايط متفاوت ، مربوط مى شود را مطرح کنيد و براى نشريه بفرستيد تا ما بتوانيم بطور مشخص و در رابطه با مثالهاى زنده اين بحث را ادامه دهيم . 










/

یاد عاشقان خفته در خاوارن/ اعدامیان سال ۶۰ و ۶۷ و همه آزادگان خفته درخون خویش زنده و جاودان باد



یاد عاشقان خفته در خاوارن/ اعدامیان سال ۶۰ و ۶۷ و همه آزادگان خفته درخون خویش زنده و جاودان باد
 ما جنایات جمهوری اسلامی را فراموش نخواهیم کرد و نخواهیم گذاشت دنیا هم فراموش کند