Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید

Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید



دنیایی به دور از تعصب، حسادت، تنفر و ناامیدی، این دنیایی است پر از عشق و عشق به انسان. دنیای امید به فردایی بهتر. دنیای تلاش برای بهتر زندگی کردن، برای بیشتر یاد گرفتن. دنیایی آزاد و برابر همچون آمال و آرزوهایم







onsdag 22 maj 2013

از تو وحشت دارند



وحشت دارند
از گيسويت
از صداي خنده هايت
از سفيدي دندان هايت

از نمايش
پيچ و تاب تنت
از رقص موزون
لبانت،
وحشت دارند

از صداي گامهايت
بر سنگفرش خيابانها
از طنين فريادت
در ميدانها،
وحشت دارند

من وحشت را
از لحن صدايشان
كلمات نوشته هايشان
بيرنگي چشمانشان
و گاز گرفتن رقبايشان
سدرگمي جناحهايشان،
حس ميكنم ، ميبينم.
از تو "زن برابري طلب"
وحشت دارند.

måndag 20 maj 2013

خنده باران کن

،روزگار تلخ را
خنده باران كن!
فردا كه از خواب بيدارشدي،
با يك مداد به رنگ شقايق.
روي لبات يك تبسم،
نقاشي كن.
ظهر كه شد،
يك غنچه بنفشه بنفش،
توي دلت بكار.
شب كه شد،
دو ستاره،
از ماه قرض بگير،
و توي چشمات بگذار.
نبمه شب كه شد،
در خلوت مهتاب،
به ديار يار برو.
روزگار تلخ را ،
خنده باران كن!

آزادی بیان من مساوی با ازادی بیان تو است!



حدود آزادی بیان من را اعتقادات و باورهای تو تعیین نمی کند. همچنانکه حدود آزادی بیان تو را اعتقادات و باورهای من تعیین نمی کند. حق آزادی بیان من دقیقآ مساوی با حق آزادی بیان تو است. و این ربطی به اعتقادات و باورهای من و تو ندارد. من باید بتوانم آزادنه و به هر شکل و فرمی که می خواهم نظزاتم را در باره اعتقادات و باورهای موجود در دنیا ابراز کنم. و تو آزاد هستی که به هر شکلی که دلت می خواهد نظرات من را نقد کنی. اما تو حق نداری علیه من فتوا دهی و با چماق تکفیر بر دهان من قفل بزنی و من حق ندارم که خواهان حذف فیزیکی تو به خاطر نظرات و باورهایت، شوم.

تو حق داری به هر شکلی که می خواهی اعتقادات مرا نقد کنی، با شعر، طنز، عکس، طرح، کاریکاتور، فیلم و . . . ، ابزار نقد را خود منتقد تعیین می کند. شیوه نقد را خود منتقد تعیین می کند. من نیز حق دارم که باورهای تو را به طنز بکشم و با یک طرح، یک شعر و یا یک کاریکاتور توضیح دهم که درباره باورهای تو چه نظری دارم.
حق آزادی بیان انسان، پایه ای ترین حقوق یک جامعه انسانی است. آیا این حق از سوی جامعه جهانی رعایت می شود؟ متاسفانه حتی در پیشرفته ترین کشورهای جهان که مذهب قدرت کمتری در مراکز قدرت جامعه دارد، این حق به راحتی زیر پا له می شود. آزادی بیان انسانهای بسیار به خاطر احترام به این مذهب و آن پیامبر، نادیده گرفته می شود، سانسور می شود.
در موارد بسیاری در این جهان قرن بیست و یک، منتقدین مذهب، تکفیر می شوند، زندانی می شوند، ترور می شوند و یا اعدام می شوند. برای جامعه انسانی قرن بیست و یکم، واقعآ شرم آور است که هنوز مذهب چنین در مسند قدرت است و برای جان و زندگی انسانها تصمیم گیری می کنند.

بازگشت از اعماق


بازگشت از اعماق

در اعماق تار و پود زندگي خويش،
بسان گره ساده يك گلیم كهنه گم ميشوم.
گرد و خاك زمانه دور،
پوشش نامناسبي ايست.
براي افكار وحشي من.

گلیم پا خورده هستی من،
از درد نامردمی ها،
از زخم نارفیقها،
به خود می پیچد.

تار و پود این گلیم کهنه،
از هم باز می شود.
و من از اعماق خویش، 
فریاد دلتنگی، می شنوم.
فریاد پشیمانی،
فریاد حصرت آخرین دیدار،
آخرین کلام،
آخرین خداحافظی.

من تار تار وجود خويش را،
 از هم باز مي كنم.
تا اين گليم هستي را،
از نوببافم.
سر نخ ها، اما
گم مي شوند.

پشمهای خام و بی رنگ، 
هذيانهاي شبانه  ام را افزون مي كند.
و من دوباره 
اولين رج گلیم هستی را،
گم ميكنم.

از نو
تارها را باز مي كنم.
و تارهای پوسیده را،
دور می ریزم.
تلاش دارم که از نو،
به بافتن گلیم زندگي خويش،
همت گذارم.

زمان به سرعت مي گذرد.
و من در كار بافتن زر بافت  خويش.
از نو هستم.
روزها به هفته ها
و هفته ها به ماه ها تبديل مي شوند.
و من گاه و بیگاه در كلافهاي بافته.
و نبافته خویش،
سر در گم،
غوطه می خورم.

دستی به یاری،
سر نخی در دستم می گذارد.
و شانه ای به همیاری،
شانه به شانه ام می دهد.
دستان هم یاران،
نخ ها را می ریسند.
و رفیقان راه،
تارهای لرزان دار گلیمم را،
توان مقاومت می بخشند.

رنگ و لعاب خوش گلیمم،
خودی نشان می دهد.
لرزه دستانم، گم می شود
و دستانم به بافتن خو می گیرند.
رج های پی در پی،
رنگ های شاد زندگی.
گلیم هستی ام، 
دوباره قد می کشد.
و من دوباره،
از اعماق خویش،
خندهْ خشنودی، می شنوم.