Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید

Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید



دنیایی به دور از تعصب، حسادت، تنفر و ناامیدی، این دنیایی است پر از عشق و عشق به انسان. دنیای امید به فردایی بهتر. دنیای تلاش برای بهتر زندگی کردن، برای بیشتر یاد گرفتن. دنیایی آزاد و برابر همچون آمال و آرزوهایم







måndag 12 mars 2012

به سادگي تو

شيطنتهاي من و خنده هاي تو
ناباوري من و باور عميق تو
ماجراجويي من و آرامش تو
عاشق شدن من و اغوش باز تو

قصه عشق من و تو
... ساده بود
اينگونه ساده
عشق عشق عشق و عشق
به همين سادگي
به سادگي تو

چشم فرو ميبندم


چشم فرو ميبندم
و در تاريخ خويش كندوكاو ميكنم.
... نام تو در هر صحفه آن تكرار میشود
سايه نگاه تو بر لحظه هاي آن سنگيني ميكند
و برق چشمانت گوشه هاي تاریك آن را روشن،
تصوير تو بر همه تصويرها غلبه ميكند

تاريخ من بي تو
دفتر سپيدي بيش نيست
كه برگهابش شناورند در زمان
بي هيچ مقصد ومقصودي.

تاريخ واقعي من از لحظه اي شروع مبشود
كه من از قله تكتازي به دشت قلب تو فرود آمدم
كوهگردی به پايان مي رسد
و تكتازي و ماجراجويي به بن بست.

در طول اين سي سال پیوند عاشقانه،
شك گه گاهي سركي بر درگاهمان زده است.
و اما هر بار نهيبي ما را هوشيار كرده كه:
باور كنيد باور كنيد!
از شك بپرهيزيد و بر ترديد چشم فرو بنديد!
عشق را باور كنيد!
خوشبختي را باور كنيد!

و من با تمام وجود باور دارم ترا،
خويش را و عشق آبديده مان را،
كه رد كردهر تند پيچ و دره اي را با سربلندی
وهر گودالي را در این راه ناهموار ، با پرشي بلند.
چه شمشيرهاي كه بر چهره اين عشق كشيده نشد
و چه مخالفتها و نامراديها كه نديد.
زخمهاي دشمن و دوست نادان،
بر پيكر اين عسق التیام يافت به محبت و ناز.

اينك اين عشق بر قله غرور خویش تكيه كرده است.
و پیوند عاشقانه سي ساله أش راپاس مي دارد.
اين عشق سنگري است.
كه مي توان به آن تكيه داد و با دنياي تلخ تنهايي جنگيد.
با هر دد و دشمن خونخواری جنگید.
و معشوق این عشق خدایي است
كه مي توان به هنگام هر شكست و نامرادي به دامانش پناه برد
Visa mer— med

غم دلتنگی یاور و دیار

غم دلتنگی یاور و دیار
سنگین تر از هوای پاییزی
بر قلبم آوار می شود
و یاد تو دگربار مرا زمینگیر می کند

کدام حق، حق زنده ماندن من است
... کدام حکم، حکم رفتن تو بود
بی دلیل نیست ماندن من و رفتن تو
بی دلیل نیست آه من و نبودن تو

و من بعد از سی سال هنوز جستجوگرم
تا بیابمت در هر وهم خواب و بیداری.
وهمچنان جویای جواب باشم.
اما تو با لبخند همیشگیت هنوز هم از جواب طفره می روی

از دلتنگی بگو

از دلتنگی بگو ولی از ناامیدی نه
از تنهایی بگو ولی از مرگ نه
از مبارزه بگو ولی از خانه نشینی نه
از پیروزی بگو ولی از شکست نه.

از دلتنگیم شمشیری آبدیده می سازم
و با تنهایی های خویش آنرا صیقل خواهم داد
از شکستهایم پل پیروزی می سازم
و یاران عااشق را از آن پل عبور خواهم داد.

خیال دیدار تو

خیال دیدار تو میرقصد بر بال باد
و من روزم را ارزان می فروشم به یک آه،
دیدار تو در خواب،
بسان زورق روییهای آدمی بر آب.

... ستاره باران شبم با برق چشمانت،
خوشا شبی که از یلدا، طولانی تر باشد.
قول بده که تبسمت همیشگی باشد
و من تلاش دارم که روحم خوش خوابتر از این باشد

هر حرف ساده

هر حرف ساده
همراه يك نگاه عميق رفیقانه
تبديل مبشه به شعری زيبا و عاشقانه

و هر حرف عالمانه
اما بدون هيچ احساس رفيقانه
تبديل مبشه به باد زمانه.

اينجا أسمان همان رنگ است

اينجا أسمان همان رنگ است
ابنجا زمستان است
و رويياهاي ديدار ديار يخ زده اند
اينجا هم دلي سخت تنگ است
ولي اين دل به سوداي عشق گرم است
اينجا هر صحبگاهان بذر اميد در دل ميافشانيم
و شامگاهان تلاشمان را با للخندي ارج مينهيمVisa mer

رودخانه ذهنم

رودخانه ذهنم پر هياهوست.
در من کلامی پنهان است.
بر زبانم دیگی می جوشد.
باران حروف، غرقم می کند.
صدای گنگی در گوشم پر می شود.
دهانم را باز و بسته می کنم،
اما کلامی مفهوم، بیرون نمی آید.
قلم بر می دارم،
و بر کاغذ سفید می چرخانم.
نقوشی عجیب هویدا می شود.
... قلم بر زمین می گذارم.
چشم فرو می بندم،
و در خلوت خویش می خزم.
Visa mer