Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید

Welcome to my world/ به دنیای من خوش آمدید



دنیایی به دور از تعصب، حسادت، تنفر و ناامیدی، این دنیایی است پر از عشق و عشق به انسان. دنیای امید به فردایی بهتر. دنیای تلاش برای بهتر زندگی کردن، برای بیشتر یاد گرفتن. دنیایی آزاد و برابر همچون آمال و آرزوهایم







fredag 8 juli 2011

دلتنگی های مادر زندانی سیاسی سعید ماسوری

دلتنگی های مادر زندانی سیاسی سعید ماسوری

دردل نامۀ مادر زندانی سیاسی سعید ماسوری جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران " قرار گرفته است. در بخشهایی از این دردل نامه رنجها و مشقات فراوانی که درطی 11 سال اسارت فرزندش متحمل شده است را بیان می کند. متن دردل نامه به قرار زیر می باشد:
راستش نمی‌ دانم که آیا گفتن این حرفها فایده دارد یا نه و آیا راه به جایی میبرد؟
ولی‌ در هر صورت این تنها راه درد و دل مادری است که ۱۱ سال است فرزند دلبندش را تنها در پشت میله‌های زندان می‌‌بیند، جز این نیست.مادری که فرزندنش را با تحمل مشقتهای فراوان به این دنیا می‌‌آورد و بزرگ می‌‌کند و حال که می‌‌خواهد از دیدن ثمره و حاصل زحمات خود لذت ببرد ، باید با دیدن او پشت میله‌های زندان و ذره ذره آب شدنش عذاب بکشد.
من مادر سعید ماسوری زندانی سیاسی در بند زندان رجائی شهر می‌باشم که بارها گفته ام و این بار نیز میگویم که سعید قریب به ۱۱ سال است که در زندان به سر می‌‌برد ولی‌ دریغ از یک روز مرخصی و دیدار ما در خانه ای که در آن راه رفتن و حرف زدن را آموخته است. این حتی خلاف قوانین موجود در دادگاه‌های ایران است و حتی خلاف قولهایی است که مسئولین به ما داده اند .من و پدر سعید در این سالها نتوانستیم حتی یک روز سعید را در کنار خود ببینیم و این نه تنها شکنجه روحی سعید است بلکه شکنجه مداوم وروزانه ماهم است.
مدتها است حتی از دیدن او به صورت ملاقات حضوری محرومیم و تنها به صورت کابینی میتونیم او را ببینیم .من و پدر پیر و ناتوان سعید به سختی میتونیم هر هفته برای ملاقات از شهرستان به کرج برویم .تنها دلخوشی ما تماسهای تلفنی روزانه سعید بود و صدای او مرهمی بود بر زخمهای ما که از این اندک حق هم محروم شدیم و سعید هیچگونه تماس تلفنی نمی‌تواند داشته باشد.
در تمام دنیا هر شخصی‌ سالانه یک بار جهت بررسی وضعیت جسمی‌ مورد چکاپ قرار می‌گیرد ،آیا سعید در طول این سالها نیاز به چکاپ ندارد ؟!
و من می‌‌دانم که او از دردهأیی رنج میبرد از جمله دندان‌ها ،کمردردهای طولانی‌ ،کلیه ،و...
هر روز محدودیتهای جدید بر آنها وضع میشود .آیا هواخوری در زندان هم باید محدود شود آن هم برای کسی‌ که ۱۱ سال است در زندان به سر می‌‌برد؟!
موضوع دیگر این است که سعید در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه با مجوز خود زندان پذیرفته شده ولی‌ در حال حاضر نمی‌تواند به درس خواندن ادامه دهد چرا که زندان از پذیرفتن کتاب‌های درسی‌ خودداری می‌کند و هماهنگیهای لازم با دانشگاه را به عمل نمیآورد. درس خواندن تنها دلخوشی سعید در زندان بود که این را هم از او گرفته اند.
اگر بخواهم درد دل این سالیان را بگویم باید صفحه‌ها و صفحه‌ها بنویسم و به اندازه یه دریا اشک بریزم .فقط همین را میگویم که من زنده‌ام به امید اینکه بتوانم یک روز سعید را در کنار خود ببینم .آیا دیدن و در آغوش گرفتن فرزند باید یک آرزو برای مادر باشد!؟و آیا این توقع زیادی است برای مادری که تمام عمر خود را وقف رشد فرزند خود کرده است؟
مادر ماسوری

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar